من پری زاده ام و خواب ندانم که کجاست


چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست

چون دماغ است و سر استت مکن استیزه بخسب


دخل و خرج است چنین شیوه و تدبیر سزاست

خرج بی دخل خدایی است ز دنیا مطلب


هر که را هست زهی بخت ندانم که که راست